۱۳۹۱ دی ۳, یکشنبه

ابعاد پنهان خشونت علیه‌ زنان


شبنم همزه‌ای
خشونت علیه‌ زنان موضوعی است که‌ هر ساله‌ در آستانه‌ی 25 نوامبر (روز جهانی مقابله‌ با خشونت علیه‌ زنان) به‌ بحث روز رسانه‌ها بدل شده‌ و هر کس به‌ نوعی به‌ خشونتهایی می‌پردازد که‌ توسط خانواده‌، جامعه‌ و قانون علیه‌ زنان اعمال می‌گردد. طی چند سال گذشته‌ که‌ شبکه‌های اجتماعی تا حدی فراگیر شده‌اند، صفحات فیس بوک و پایگاههای اینترنتی و... در آستانه‌ی 25 نوامبر مملو از تصاویری از زنانی می‌شوند که‌ به‌ دلیل اعمال خشونت‌آمیز آسیب دیده‌ و مجروح شده‌اند و در جوار این تصاویر شعارهای پر زرق و  برقی علیه‌ این خشونتها نگاشته‌ می‌شود.
هر چند قضیه‌ی خشونت علیه‌ زنان، موضوعی تازه‌ نیست و مدتهاست فعالین حقوق زنان در سطح جهان برای رفع آن مبارزه‌ می‌کنند. ولی در واقع در جامعه‌ی ایران بطور کلی و بویژه‌ در جامعه‌ی کردستان، این موضوع کمتر از دو دهه‌ است که‌ مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است، آن هم به‌ جهت گشایش سیاسی ـ اجتماعی که‌ توسط دولت اصلاح طلب خاتمی رخ داد. از آن زمان تاکنون زنان موفق شده‌اند بخش گسترده‌ای از ابعاد خشونت علیه‌ زنان را مطرح کرده‌ و فریاد یکسانی طلبی خود را سر دهند.
زنان توانستند طی دو دهه‌ با تلاش و کوشش خود موفق به‌ معرفی پدیده‌ی خشونت علیه‌ زنان شده‌ و آن را به‌ عنوان پدیده‌ای اجتماعی بشناسانند. در نخستین گام تنها ابعاد مشخص خشونت علیه‌ زنان معرفی شده‌ و مورد بحث و بررسی قرار گرفته‌ است، این تلاشها غالبا بر انتقاد از قوانین و آداب و رسومی تأکید کرده‌اند که‌ موجب گسترش خشونت علیه‌ زنان در جامعه‌ و خانواده‌ شده‌اند که‌ عبارتند از: محرومیت از حق حضانت کودک، محرومیت از حق سفر به‌ خارج بدون اجازه‌ی شوهر محرومیت فرصت شغلی برای زنان بدون اجازه‌ی شوهر، پذیرش مطلق مطالبات جنسی مرد، ازدواج اجباری، ختنه‌ کردن دختران، خودسوزی، قتل ناموسی، مجازات سنگسار، ایجاد موانع در زمینه‌ی ورزشی، فرهنگی و اجتماعی و...
مواردی که‌ به‌ آنها اشاره‌ شد از ابعاد مشخص خشونت علیه‌ زنان محسوب میگردند که‌ فعالان حوزه‌ی زنان تلاش کرده‌اند آنها را به‌ جامعه‌ معرفی کنند. در عصر کنونی تردیدی وجود ندارد که‌ ایجاد اصلاحات در ساخت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی هر کشوری زمانی محقق می‌شود که‌ این اصلاح از خانواده‌ آغاز گردد. تنها زمانی میتوان به‌ آینده‌ای درخشان برای جامعه‌ امیدوار بود که‌ روابط زن و مرد در خانواده‌ با معیار حقوق یکسان مطابق باشد.

ابعاد بارز خشونت علیه‌ زنان در عصر حاضر تا حدود زیادی مورد توجه‌ قرار گرفته‌ و احتمالا در برخی از زمینه‌ها اقداماتی نیز برای کاستن از این خشونتها صورت گرفته‌ باشد، ولی آنچه‌ مایه‌ی تأسف است عدم اطلاع اکثریت جامعه‌ بویژه‌ خود زنان از ابعاد ناپیدای خشونت علیه‌ زنان است. خشونتهایی که‌ کمتر با چشم دیده‌ می‌شوند ولی عوارض آنها جامعه‌ را تحت تأثیر قرار میدهند. برای پی بردن به‌ این نوع خشونتها بایستی به‌ درد دل زنان جوامع شرقی گوش فراداد تا بتدریج جوانب ناپیدای این نوع خشونتها را دریافت.

یکی از فعالان حقوق زنان در ایران، خشونت ناپیدا علیه‌ زنان را به‌ «زمینی تشبیه‌ می‌کند که‌ بایستی لایه‌های فوقانی آن را برداشت تا بتوان به‌ لایه‌های زیرین آن پی برد. دیدن لایه‌های زیرین تنها با برداشتن لایه‌های فوقانی میسر است، این لایه‌ها از کودکی در درون زن شکل می‌گیرد و تا آخر عمر با وی می‌ماند».

در واقع خشونت علیه‌ زنان به‌ بیماری اجتماعی ـ فرهنگی بدل شده‌ است که‌ اگر به‌ آسیب شناسی این بیماری بپردازیم که‌ کلیه‌ی افراد جامعه‌ را دربرگرفته‌ است. این بیماری بدون آنکه‌ خود بدانیم به‌ بخشی از زندگیمان بدل شده‌ و بدان خو گرفته‌ایم و بر فکر و اندیشه‌مان حکومت کرده‌ و به‌ ما امر می‌کنند.

شاید اکنون زمان آن فرارسیده‌ باشد که‌ زنان آگاه‌، به‌ جوانب مختلف و ناپیدای خشونت علیه‌ زنان که‌ زندگی آنها را به‌ مخاطره‌ انداخته‌ است، بپردازند. در سابق اکثر مردم بر این اعتقاد بودند که‌ خشونت علیه‌ زنان غالبا توسط مردان بی‌سواد و کم‌درآمد صورت میگیرد و خشونت علیه‌ زنان طبقه‌ی متوسط و مرفه‌ جامعه‌ کمتر مورد توجه‌ قرار میگرفت. اکثر مردم خشونت علیه‌ زنان را به‌ خانواده‌های کم‌درآمد و زنان وابسته‌ در این خانواده‌ها نسبت میدهند ولی در واقع در خانواده‌های ثروتمند نیز، زنان از لحاظ اقتصادی به‌ مردان وابسته‌اند و مردان از سلاح اقتصادی علیه‌ زنان بهره‌ می‌گیرند و تا زمانیکه‌ زنان مطیع بی‌قید و شرط اوامر مردان باشند می‌توانند از کامیابیهای زندگی بهره‌ گیرند.

ما غالبا معتقدیم که‌ خشونت جنسی علیه‌ زنان توسط مردان کم درآمد، بی‌سواد و ناآگاه‌ جامعه‌ صورت میگیرد، ولی در واقع بسیارند مردانی که‌ از وضعیت اقتصادی خوبی برخوردارند، خود را تحصیل کرده‌ و شاید روشنفکر قلمداد کنند، ولی به‌ طرق بسیار ناشایسته‌ با زنان برخورد کرده‌ و اقدام به‌ آزار روحی و جنسی زنان خود می‌کنند و در این میان زنانشان تحت عنوان «حفظ حیثیت» سکوت کرده‌ و آن را مخفی نگه‌ میدارند.

خشونت در مرحله‌ی نخست در ذهن انسانها پدیدار میشود و سپس در گفتمان و برخورد افراد جامعه‌ متجلی می شود. برای شناخت ابعاد مختلف خشونت باید فرهنگ و تاریخ جامعه‌ مورد تحقیق قرار گیرد. هرچند خشونت وابسته‌ به‌ جنسیت نیست و می تواند همه‌ی افراد جامعه‌  را در بر گیرد، ولی در واقع زنان و کودکان بیشتر قربانی این پدیده هستند.شاید بتوان خشونت علیه‌ کودکان را به تفاوت توان فکری وجسمی نسبت داد، ولی اعمال خشونت علیه‌ زنان، پدیده‌ای انسانی و اجتماعی است که منشا تاریخی واجتماعی دارد. تاریخ  خشونت علیه‌ زنان را در درون خود انباشته‌ کرده است وزنان را برده مردان قرار داده واذیت زنان به ابزاری برای مطیع ساختن آنان بدل شده است. ولی با توسعه فرهنگ وتمدن بشری خشونت عریان رنگ باخته وجای خود را به خشونت مخفی و ناپیدا داده است. تصویب قوانین جهت کنترل خشونت فیزیکی موجب گسترش خشونت کلامی و روانی علیه‌ زنان شده است. خشونتی که کرامت زن را له کرده تأثیر بسیار بدتری بر روان زنان خواهد گذاشت.چنانچه قدما گفته‌اند زخم خنجر بهبود یافتنی است و زخم کلام نه . این نوع خشونت در واقع نوعی بیماری است با علائم پنهان ، بنابر این تشخیص آن مشکلتر و علاج ودرمان آن زمان بیشتری می طلبد و طیف وسیعتری از زنان را در برمی‌گیرد.

نتایج تحقیق میان زنان ایرانی نشانگر آن است که‌ شمار کثیری از زنان پس از مواجه‌ شدن با خشونت کلامی، پرخاشگری، ممانعت از ادامه‌ی تحصیل و کار، آزار جنسی (مثل نگاه‌ کردن به‌ تصاویر و فیلمهای سکسی و انجام عمل سکس به‌ طرق غیرمتعارف)، ممانعت از رشد فکری و اجتماعی (از طریق کنترل ایجاد رابطه‌ با خانواده‌ و جلوگیری از شرکت در فعالیتهای مدنی و اجتماعی) و... سکوت اختیار کرده‌ و ضربه‌ی سنگینی به‌ زندگی و سعادت آنها وارد کرده‌ است و حتی در تربیت فرزندانشان نیز انعکاس یافته‌ است.

آنچه‌ مایه‌ی تأسف است آن است که‌ مردان تحصیل کرده‌ و به‌ اصطلاح روشنفکر بیشتر به‌ خشونت ناپیدا روی می آورند، زیرا پرستیژ اجتماعی، آنها از اعمال خشونتهایی که‌ در درون آنها موج می زند به‌ شیوه‌ی فیزیکی ممانعت می کند. از طرف دیگر زنان آگاه‌ و تحصیل کرده‌ بیشتر از دیگر زنان قربانی این نوع از خشونت هستند و با آن دست و پنجه‌ نرم می کنند زیرا آنها با دقت بیشتری به‌ رفتار و کلام مردان توجه‌ می کنند. شاید بدان جهت باشد که‌ مادران ما با فرهنگ مردسالار و خشونتی که‌ از طرف مردان متوجه‌ آنها می شود عادت کرده‌ باشند.

به‌ امید آنکه‌ روزی فرا رسد که‌ فرهنگ خشونت در جامعه‌ی ما رخت بر بسته‌ و این بیماری اجتماعی محو گردد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر